دست یارم ، دست من ، در زیر آن بیدی که تو
سایه اش را می ربودی با قدومت ای غروب
لحظه ها طی گشت و شادی ها سر آمد ای دریغ
آن زمان که با خودت آوردی هجران ای غروب
یار من رفت و مرا با درد هجرش بی قرار
با دلم تنها رها کرد تا شوم تنها غروب
من چه گویم از برت چون یار من دیگر شکست
عهد و پیمانش به هنگام لقایت ای غروب
درد و غم ، اندوه و ماتم ، زجر و هجران و فراق
با تو و هم راه تو در تو شوند معنا غروب
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : admin