اولین لحظه ای که معشوقت را می بینی عشق خویش را در نمی یابی تا لحظه ی زهراگین جدایی فرا رسد پس از آن است که دنیا برایت دوزغی بیش نیست چنان که گویی تمام دنیا بر سرت آوار شده است و احساسی غریب وجودت را فرامیگیرد گویی چیز با ارزشی را گم کرده ای و درست همین جاست که تبسمی وجودت را فرامیگیرد و با احساس غریب و شیرینی به نام عشق پیمان زوجیت می بندد و فرزندی به نام اشک از دیده ی عاشقی دل سوخته بر روی گونه هایت جاری می شود که در انتظار دستان زیبای معشوق است که آنهارا از گونه هایت پاک کند
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : admin