بعد می گردم دنبال مشتاقِ همایون شجریان که می خواندش روی آتش سبز و هنوز نمی دانم چه دستگاهی و سامانی است اما با «آهستگی» اش هماهنگم. همان که اولش مهتاب کرامتی می گوید: متبرک باد نام تو... متبرک باد نام تو
صحبت از خواب است و اینکه کدام طرف خوابش می برد و صبح نمی تواند و نمی رسد: هرکس به خواب است دو چشمش کور است.هی یار. ه هی هه هی هی ه هی ...
نانوایی بسته است. بهتر . مسیر کج می کنم و سربالایی در پیش است. دنبال پیغمبر می گردم:
I'm beautiful in my way
'Cause god makes no mistakes
I'm on the right track baby
I was born this way
Don't hide yourself in regret
Just love yourself and you're set
I'm on the right track baby
I was born this way
Ooo there ain't no other way
Baby I was born this way
Baby I was born this way
Ooo there ain't no other way
Baby I was born-
I'm on the right track baby
I was born this way
Give yourself prudence
And love your friends
Subway kid, rejoice your truth
In the religion of the insecure
I must be myself, respect my youth
A different lover is not a sin
Believe capital h-i-m (hey hey hey)
I love my life I love this record and
Mi amore vole fe yah (love needs faith)
برف حسابی روی کله ام نشسته. سرما را خوردم رفته.نون می خرم. می خواهم بروم خانه و با شبنم و مامان املت بزنیم!... از ماهیتابهی املت و دیگ پُر از آشِ دیروز که دارد برای خودش گرم می شود برای خوشی خودم عکس میگیرم. ناهار خوش می گذرد. می نشینم پای کامپیوتر که مطلب بیل کانینگهام را تمام کنم که از 5 شنبه هزار بار عوضش کردم و نشده و به دلم نمی نشیند و توش گیر کردم و درست نمی شود که نمی شود. دنبال یک چیز خوب می گردم که سر شوقم بیاورد. آهنگی، مطلبی، عکسی... برای با چندم نمی دانم که سیما وحدت می خواند:
به من گــفتی تا که دل دریا کن،
بند گیسو وا کن
سایهها رویا با بــوی گلها
که بوی گل، ناله ی مرغ شب
تشنگیها بر لب، پنجهها در گیسو، عطر شببو
بزن غلتی اطلســـیها را
برگ افرا در باغ رویاها
بلبلی میخواند سایــهای میماند، مست و تنها ...
نگاه تو، شـــکوهی آه تو، هرم دستان تو، گرمی جان تو، با نفسها
به من گفتی تا که دل دریا کن، بند گیسو وا کن، ابر بارانزا، شب، بوی دریا
به ساحلها، موج بیتابی را در قدمهای پا، در وصال رویا، گردش ماهیها، بوسه ی ماه...
کجا بودیم؟ یادم رفت. می خواستم از بستنی طالبی دیشب بگویم و تاملات دکارتی سر صبح ها. بگذریم...«این حرفها چیزهایی نبود که باید میزدم، حرفهایی بود که دوست داشتم بزنم.»
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : admin