به نام خدایی که اشک را آفرید تا سرزمین عاشقان آتش نگیرد یارب: چه چشمه ایست عشق که من از آن یک قطره نوشیدم و دریاها گریستم....... کاش لبخندهایت آنقدر زیبا نبودند که امروز آرزوی دیدن یک لحظه فقط یک لحظه از لبخندهای عاشقانه ات را داشته باشم! کاش چشمان معصومت به چشمانم خیره نمی شد تا امروز چشمان من به یاد آن لحظه بهانه گیرند و اشک بریزند! کاش حرف های دلم را بهت نگفته بودم تا امروز با خود نگویم " آخه او که میدونست چقدر دوستش دارم!!!!!!!! پیداست هنوز شقایق نشدی ... زندانی زندان دقایق نشدی ... وقتی که مرا از دل خود می رانی ... یعنی که تو هیچ وقت عاشق نشدی ... زرد است که لبریز حقایق شده است ... تلخ است که با درد موافق شده است ... عاشق نشدی وگر نه می فهمیدی ... پاییز بهاریست که عاشق شده است عاشقی راشرط اول ناله و فریاد نیست تا کسی ازجان شیرین نگذرد فرهاد نیست عاشقی مقدور هر عیاش نیست غم کشیدن صنعت نقاش نیست!!!! عاشقت خواهم ماند بی آنکه بدانی دوستت خواهم داشت بی آنکه بگویم درد دل خواهم گفت بی هیچ گمانی گوش خواهم داد بی هیچ سخنی در آغوشت خواهم گریست بی آنکه حس کنی در تو ذوب خواهم شد بی هیچ حراراتی اینگونه شاید احساسم نمیرد!!!! بود سوزی در آهنگم خدایا تو میدانی که دلتنگم خدایا دگر تاب پریشانی ندارم نه از آهن نه از سنگم خدایا
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : admin